90/5/19
1:44 ع
90/5/19
1:39 ع
وقتی ماریا د عیسی ، Marichuy ، متولد شد ، مادرش ، سسیلیا Velarde ، باور به مرگ ، entrusts نوزاد خود را به یک کشیش به نام پدر Anselmo ، که او را می کشد به یتیم خانه. در سن 15 ، Marichuy دور اجرا می شود و شروع به در خیابانها زندگی می کنند ، او را به انجام بهترین برای زنده ماندن. سالها و یک روز ، او توسط یک مست حمله کردند. این تجربه ، و همچنین داشتن وحشتناک کابوس تکرار شونده ، او را با برگ رنجش عمیق نسبت به مردان است. Candelaria ، زن واشر ، ارائه می دهد او را به خانه ، و رفتار او را مانند دختر. Marichuy انجام کارهای عجیب و بزرگ به کمک Candelaria. منبع : سایت فارس مد
یک روز ، سخاوت موذی Marichuy می شود موجب دردسر و اراضی خود را در دادگاه ، جایی که قاضی ، پدر بیولوژیکی او ، (هر چند هیچ یک از آنها از این امر آگاه) ، آرزوهای خود را به او ارسال به زندان است. از سوی دیگر دست خوان میگل سان رومی ، که به تازگی سقوط هواپیما جان سالم به در ، که به کشته شدن همسرش Viviana ، معتقد است که Marichuy فقط دختر معصوم. با این حال ، Viviana است که در واقع زنده و به یک زندگی لوکس تصمیم گرفته شده بود. Marichuy توسط روانکاو ، خوان میگل سان روم ، که قادر به دیدن خوب در Marichuy دفاع کرد. Marichuy تحت بازداشت خوان میگل را آزاد و برگزاری برای او به در خانه او با دخترش ، Mayita ، او مادر در قانون ، Onelia ، و خواهر او ، Rocio بماند. در حالی که Marichuy است در خانه اش ، آنها شروع به در عشق با یکدیگر می گیرند. اما پس از آن خوان میگل طول می کشد Marichuy به خانواده Velarde که برای جلوگیری از شکوفایی عشق.
مردم تنها Marichuy می شود همراه با سسیلیا هستند وجود دارد (پاتریسیو همسر و مادر زمین Marichuy) و دوشیزه یا زن جوان ، بر خلاف دیگران ، پاتریسیو ، و Estefania ، که ادعا می شود طولانی Velarde دختر از دست داده است. Estefania بی میلی نشان داده است بزرگ برای Marichuy چرا که او بیش از حد دوست دارد خوان میگل. پس از Estefania و عمه اش ، ایزابلا ، متوجه Marichuy است دختر واقعی Velardes ، آنها به علت Marichuy از طریق تجربیات بد برود ، مانند آن را شبیه Marichuy پول از Velardes محروم مانده اند. سسیلیا می شود بین او “واقعی” دختر Estefania ، و Marichuy پاره شده ، با چه کسی او را توسعه داده است ایجاد پیوند عاطفی قوی. در نهایت ، Estefania موفق به شروع رابطه با خوان میگل ، که تحریک حسادت در Marichuy. هنگامی که پاتریسیو تا به حال به اندازه کافی از Marichuy را “دروغ و رفتار” ، به بیان Marichuy خوان میگل که او می خواهد تا با او زندگی می کنند چرا که او نمیخواهد تا با Velardes دیگر زندگی می کنند. خوان میگل می دهد به درخواست او طول می کشد و او را با او.
خوان میگل می یابد وجود دارد که او کسی است که او را مورد حمله هنگامی که او جوان بود و می داند که واقعا نمی دانند که آنچه رخ داده بود. وقتی خوان میگل شروع می شود به او به خاطر اجتناب از گناه خود ، Marichuy فکر می کند او را متنفر است ، اما به جای خوان میگل او می گوید او را دوست دارد. خوان میگل به ازدواج Estefania قرار داده بود ، اما زمانی که او تا به تصادف او تا به تغییر قلب و می گوید Marichuy او ازدواج با او.
پدر Anselmo و ادواردو (اعتماد خوان میگوئل دوست) هشدار خوان میگل برای گفتن Marichuy او که او را مورد حمله قرار قبل از آنها که ازدواج کرده اند اما از ترس رد با او هیچ چیزی برای بیان کردن نیست. Marichuy شد. آنها ازدواج بدون در نظر گرفتن و صرف زیبا ماه عسل با هم. با این حال ، صبح روز بعد از خواب بیدار Marichuy از کابوس و متوجه می خوان میگل مهاجم خود را گرفت. او برای آمرزش او pleads اما او نشانی از او را ببخشد و او با Candelaria برمی گردد.
چند روز پس از حادثه ، خوان میگل بازدیدکننده داشته است نهاد که در آن او به طور ناگهانی بیمار جدید به رسمیت می شناسد. با ناباوری بزرگ او در همسرش ظاهرا مرده به نظر می رسد. منبع : سایت فارس مد. در آن لحظه ، او طول می کشد تا مسئولیت به آنچه اتفاق افتاده است به همسر و برای کمک به او بهبود می یابند.
Marichuy به زودی متوجه او باردار است و او که نشانی از عشق خوان میگل با وجود او به او بود ؛ او را به خانه خوان میگل می رود تا او را ببخشند. به جای دادن Marichuy پاسخ مثبت ، او می دهد ، او را به خبری که ازدواج خود را نامعتبر است زیرا همسرش مرده است ندارد. دل شکسته ، او به Candelaria می گرداند و می رود تا با پدر Anselmo که می گوید که وی با درخواست او موافقت او را میبرد به جایی دور به جایی که هیچ کس نمی داند که او صحبت می کنند.
Marichuy می رسد در ملک و ملاقات Leopardo / عمر کنتراس است که مهاجم و به ظاهر بی عاطفه به خاطر عشق خود را با فاجعه Ivette / بلانکا سیلوا. با این حال با گذشت زمان ، کلمات محبت آمیز و بی گناهی او در نهایت تغییر روش او ، و او در عشق با او می افتد. Leopardo ، با وجود دانستن او حامله است ، پیشنهاد می شود به پدر عزیزم و شوهر به Marichuy. Marichuy می تواند به دلیل تصمیم را ندارد ، با وجود همه چیز او هنوز هم دوست دارد خوان میگل.
وقتی Marichuy بار خوانده شده در یک روزنامه که همسر خوان میگل را توسط Ivette کشته شد و او باید حمایت او نیاز خواهم داشت ، او تصمیم گرفت بدون گفتن Leopardo ترک و بازگشت به خوان میگل. پس از ورود به پشت در مکزیک او را میبیند که خوان میگل است که در واقع با (Mayita حاکم است رنج می برد که از یک اختلال شخصیتی دو ، که در آن او می شود Ivette) بلانکا مشغول اند. Marichuy تصمیم می گیرد و نه بازگشت به خوان میگل ، اما ادامه کار او به عنوان بازیگر. پس از مدتی ، خوان میگل را میبیند که Marichuy بازگشت. بطور غیر منتظره ، خوان میگل نیز با عمر ، دوست طولانی مدت ، که در جستجوی یک زن او را دوست دارد به نام Lirio که واقعا Marichuy آمده پیوست. خوان میگل نمی داند Lirio Marichuy است.
Marichuy و عمر مشغول گرفتن دوباره ، اگر چه او را نشان می دهد که نشانه ای از حسادت Marichuy تا به هر نوع تماس با خوان میگل. Marichuy همچنان در چند نمایشنامه موفق عمل می کنند زمانی که Estefania ناامید تصمیم می گیرد برای پایان دادن به زندگی Marichuy را با قرار دادن گلوله واقعی در اسلحه که در سرپا نگه داشتن برای نشان دادن Marichuy را مورد استفاده قرار گرفت. Marichuy رنج می برد ، ضربه به سر ، که باعث از دست دادن او را به نزد او. در این زمان ، عمر متوجه می شود او را دوست دارد بلانکا Marichuy ، پس او را ترک نمی کند. Marichuy وانمود او دوباره بینایی خود را به عقب فقط تا عمر خوشحال می تواند بدون هیچ گونه گناه و به طوری که می خوان میگل دور ماندن از او.
چندی پس از آن ، Estefania و عمه اش ایزابلا در اقدام به قتل مشکوک. Estefania را تکذیب کرد همه چیز ، اما عمه اش ، تحت فشار پلیس ، اذعان می کند که می خواستم برای کشتن Estefania Marichuy. Estefania دستگیر میشود ، اما بعد از نه حقیقت این است که نشان داد. پدر Marichuy است رنج می برد حمله قلبی وقتی که او متوجه چه بی رحمانه او بوده است به Marichuy زمانی که آن را در واقع تقصیر Estefania است. منبع : سایت فارس مد
در حالی که پدر Marichuy است دوره نقاهت در بیمارستان ، Marichuy او را می بخشد و آنها در نهایت توسعه باند پدر و دختر.
خوان میگل سپس پذیرد که Marichuy کند او را دوست ندارد و تصمیم به ترک مکزیک ، اما قبل از او برگ ، Marichuy می خواهد به عقب بر گردیم با او. هنگامی که او را بار مشاهده شده است در روز آخر او او او او می گوید می روم و او اجازه می دهد تا او را بدون گفتن او را دوست دارد او را ترک کنید. با این حال در سفر خود ، Onelia (خوان میگوئل مادر شوهر) خواستار او را به او بگوید که Marichuy هنوز کور تا او برمی گرداند و می یابد Marichuy در مقابل کلیسا Anselmo است. او تلاش می کند به صحبت کردن به او ، او را به تحریک و باعث اجرای او را به با یک ماشین تصادف. او خوب است اما به دلیل تصادف او هرگز قادر به دیدن حتی اگر او تا به عمل. خوان میگل برگ به مطالعه عمل جراحی چشم در ایالات متحده به طوری که وقتی که او برمی گردد که او می تواند جراحی بر روی چشم او انجام Marichuy دوباره بستاند.
در سفر خود ، آنا جولیا ، دوست Marichuy آغاز می شود به نیات پلید خود را به علت حسد نسبت به Marichuy و جاذبه های ناگهانی او را به خوان میگل. او ، مانند Estefania ، تلاش می کند همه چیز را برای دریافت Marichuy به نفرت خوان میگل. منبع : سایت فارس مد.وقتی Marichuy توسعه تومور در سر او و نیاز عمل جراحی ، پدر او را نمیخواهد به اجازه خوان میگل جراحی به منظور انجام ، حتی اگر او بهترین جراح در مکزیک. وقتی او را میبیند که Marichuy است در مورد مرگ ، او را به حواس خود می آید و اجازه می دهد تا خوان میگل عمل در Marichuy. آنا جولیا تلاش می کند برای جلوگیری از خوان میگل چرا که او می خواهد Marichuy به مرگ است ، اما کار نمی کند. او سپس به مواد مخدر خوان میگل طرح ها و بعد وانمود میکند که او و خوان میگل حال روابط جن**سی است.
آنا جولیا اعلام می کند که او باردار است با فرزند خود ، اما پدر واقعی کودک است که در واقع Amador. وقتی خوان میگل پس از اتمام عملیات Marichuy است ، نقل و ویسنته Amador کمک می کند تا به ربودن رافائل و وقتی که همه می آموزد که رافائل ربوده است ، می گوید او خواهد Marichuy باند را ندارد مگر اینکه خارج از رافائل امن است. بنابراین خوان میگل تماس پدر رافائل و به او می گوید در حالی که این Vincente تماس Velardes به آنها در مورد آدم ربایی رافائل را بگویید. خوان میگل صدای او را به رسمیت می شناسد. ویسنته مطالبات باج ، به همین دلیل پدرش رافائل را به آنها پول میشود و رافائل به عقب.
Marichuy یک بار دیگر می بیند ، اما پس از رد خوان میگل. سپس او در نظر دارد تا با فرار کودک و کمک به دیگران در جهان است که به او نیاز همراه با مرد دیگری که او نیز در عشق با Marichuy. خوان میگل تلاش می کند به او بگوید که آنها با هم می تواند باشد ، اما نشانی از Marichuy گوش نکرده است. روز گذر ، تا Amador اذعان می کند که آنا جولیا واقعا باردار با فرزند خود. آنا جولیا و ویسنته آمده است برای جلوگیری از Amador از گفتن حقیقت ، اما آنها خیلی دیر شده. آنا جولیا خلق و خوی خود را از دست می دهد و تلاش می کند تا تفنگ را از Amador. این منجر به مرگ ویسنته ، که به طور تصادفی به گلوله بست. Marichuy تماس خوان میگل به او کمک کند. بنابراین خوان میگل می آید و می گوید هر کس که ویسنته نمی توانم زندگی کنم. Marichuy تشکر خوان میگل برای تمام چیزهایی که او تا به حال انجام شده است. دو در نهایت با هم جفت کنی. Amador در زندان قرار داده است.
قسمت آخر تقدیر یک فرشته
در حالی که خوان میگل و Marichuy صرف روز با هم بودیم ، Marichuy اذعان می کند که او می خواهد به همسر خوان میگل دوباره. او موافق است و به طوری که آنها قصد ازدواج. در روز عروسی خود ، Marichuy وارد کلیسا برای تشکر از پروردگار. Marichuy دریافت نامه ای از خوان میگل که به نظر می رسد که جای تعجب برای او. اما Marichuy می یابد که از آن بود آنا جولیا ، که سپس از او می زند. آنا جولیا برگ نامه و گفت که اگر عشق خوان میگل است برای او نیست ، پس آن را نمی خواهد برای Marichuy. آنا جولیا Marichuy طول می کشد تا یک تریلر (همان که Amador گروگان گرفته رافائل). آنا جولیا پس از آن چراغ های آن را در آتش خودش را به کشتن ، نوزاد متولد نشده او را ، و Marichuy. آنا جولیا همچنین به طور ناگهانی به کار می رود. آنا جولیا با وجود او را ترک گفتن او ، Marichuy او می شود و خودش از سپس ارائه دختر آنا جولیا است. آنا جولیا می میرد به علت دود زیاد در ریه های او ، بلکه قبل از او نشانی از او عذر خواهی به همه چیز بد او به او بود Marichuy. خوان میگل Marichury فکر می کند مرده است وقتی که می بیند شعله های آتش ، اما پس از آن Marichuy از پشت ساختمان برگزاری عزیزم آنا جولیا به دست می آید. پس از آن ، هر دو آنها تصمیم بگیرند بچه دادن به Purita و آدریان. Marichuy و خوان میگل بالاخره ازدواج کرد و آنها را صرف ماه عسل خود را با Mayita و Juanito. به پایان می رسد نشان می دهد با خانواده های جدید همه در لباس سفید ، بازی کردن فوتبال در ساحل ، کنار هم ، شاد… بالاخره بزرگ خانواده است.
90/5/19
1:38 ع
90/5/19
1:35 ع
در اکثر مقالات،مجلات و فیلمها گفته میشود که زن و مرد برای شاد بودن به زیستن در کنار یکدیـگـر نـیـاز دارنـد
امـا گاهی اوقات افراد به دلایلی توانایی ازدواج را نداشته و به ناچار به زندگی مجردی می پردازند.
خبر خوب برای چنین اشخاصی این است که همانطور که ازدواج دارای محاسن و فوایدی بسیاری است، مجردبودن هم برای خود مزایایی دارد که بیان آنها خالی از لطف نمی باشد.
زندگی مجردی لبریز از آزادیهایی است که تصورش ممکـن است مشکل بنظر برسد.
در این بخش به 10 دلیل اصلـی برای مجرد بودن اشاره می کنیم.
در ایام تجرد میـتـوانید سعی و تلاش خود را برای یافتن محبوب و معشوق حقیقی خود بکار ببندید.
به عبارت دیگر با این کار از ازدواجهای عجولانه و نابخردانـه کـه مـمکن است یک عمر شما را به دردسـر انـداخـتـه و مـشـکـلات غیـر قابل جبرانی ایجاد کند، خودداری خواهید نمود.
مـتاسفانه برخی از افراد به دلایل نادرست زیر ممـکن اسـت نـسـنـجیده و بـدون در نـظر گرفتن فاکتورهای اصلی، اقدام به ازدواج نمایند.
رسیدن به سنی بخصوص
ازدواج کردن همه دوستان دیگر
ترس بخاطر از دست دادن نفر فعلی
عدم موفقیت آنچنانی در روابط پیشین و اینکه نفر فعلی اولین شخصی است که علاقه نشان می دهد.
با وقت گذاشتن و بررسی بیشتر در مورد عوامل و فاکتورهای ازدواج موفق می توانید از دوران تـجرد بـه عنـوان تـجـربه ای ارزشـمند برای شروع یک زندگی موفق و طولانی بهره ببرید.
می توانید ارباب خودتان باشید
روابــط عاشـقانـه مـتـرادف بـا مـصـالـحه و سازش است.
در نهایت برای برقراری آرامش و مساوات مجبور به فدا نـمودن چیزهایی کـه دوسـت داریـد خـواهیـد شـد - یـک مـسابقه فوتبال و یا پنیر اضـافی روی پـیـتـزایـتـان.
از اوقـات تـجرد برای لذت بردن بیشتر از زندگی استفاده نمایید.
در برخی معیارهای کوچک، خودپسندی برای نفس مفید است.
همچنین ارباب خـود بودن بمعنای این است که مجبور به پاسخ دادن به کسی نخواهید بود.
اینـکه بـه خـاطر همه مسائل و اتفاقات نیاز به جواب دادن و استنطاق شدن داشته باشید.
می توانید توجه خود را معطوف شغلتان گردانید
زندگی همانند یک بازی تردستی می ماند که شما مجبورید همه عوامل و عـناصـر را در هوا نگه داشته در حین اینکه به هر کدام از آنها بطور یکسان توجه میکنید.
اما اگر یـکی از این عناصر سقوط کرد و افتاد باید توان خود را معطوف بقیه نمایید.
در زمان تجرد زمان زیادی برای اختصاص دادن به کار و حرفه خود خواهید داشت. میـتوانـید از این زمان برای ارتقای سطح شغلی و پیشرفت بیشتر استفاده نمایید.
و لازم نـیـست نـگـران قـربـانـی کردن زندگی عشقیتان باشید، چرا که مجرد و نیرومند هستید.
می توانید هر کاری را در هر موقعی که بخواهید انجام دهید
مجرد بودن شما را از انجام کارهای یکنواخت و حلقه محاصره عادات روزانه خارج میکند. زمـانی کـه تـوانش را دارید، شهامت بخرج دهید.
بـا دوسـتـان خـود بـه مـاهـی گـیـری و سفرهای هیجان انگیز بروید.
همه این کارها را بدون اینکه مجبور به جواب پس دادن بـه فرد دیگری باشید، می توانید انجام دهید. این نهایت و اوج آزادی است.
میتوانید با آرامش کامل بدون اینکه مجبور به تحمل خرخر کردن او باشید بخوابید و دیگر کسی نیست که بدون اینکه ککش بگزد هـمه پـتـو را روی خودش انداختـه و شمـا را از آن مـحروم نـماید.
بـجز خود شما هیچ فر دیگری وجود ندارد که بخواهید به دلش راه بیایید.
به بردباری و شکـیـبـایی خود استراحـتـی سزاوار هـدیـه نموده و در آرامش و راحتی زندگی کنید.
برای انجام فعالیتها از وقت بیشتری برخوردارید
وقتی مجرد هسـتید، دلـیـلی بـرای یک گـوشـه نشستن و هیچ کاری انجام ندادن وجود نخواهد داشت.
دوست دارید بدن سازی بروید؟ سازی بـنـوازید؟ در مـورد تماشای فیلم “مرگ سخت” برای یازدهمین بار چطور؟ چه کسی جلوی شما را می گیرید؟
حتی میتوانید بجای وقت گذاشتن بـرای نامـزد خود، بـا دوستانتان اوقات بسیار خوشی را در کوهستان بگذرانید.
می توانید دارایی های خود را کنترل نمایید
اگر ازدواج کرده باشید می دانید که دیـر یا زود مـقـدار قـابـل تـوجـی از بودجه شما صرف هزینه های نگهداری از همسرتان می گردد.
دوران تجرد یک آزادی کامل مالی را بدنبال داشته، و هرگز نگران پرداختن پول رستوران یا خریدن هدایا نخواهید بود.
با این حال توجه داشته باشید که این به معنای پس انداز کـردن پـول تـلـقی نمی گردد.
خلاف این موضوع نیز می تواند صادق باشد. چون ممکن است حتی شما پول بیشتری را صرف خریدن لباس، وسایل تجملی و دیگر مسائل نمایید.
اما حداقل صـاحـب و اربـاب ریال به ریالی هستید که پرداخت می کنید.
می توانید استقلال و آزادی خود را مورد تقدیر قرار دهید
میتوانید از وقت آزاد خود برای لذت بردن از تنهایی و خود سازی استفاده نمایید.
مـجـرد بـودن شـما را مـجـبور بـه انجام کارهایی مانند آشپزی، شستن لباسها و مـرتـب کـردن تخت خواب میکند.
مهارت یافتن در انجام کارهای مختلف باعث تکامل و پخـتـگی شـما شده و هنگامی که تصمیم به وارد شدن به بازار مکاره عاشقی میگیرید، برگ برنده ای در دستان شما محسوب خواهد شد.
می توانید بدون نگرانی وزن خود را افزایش دهید
همانطور که می توانید زمان بیشتری را در باشگاه ورزشی خود سپری کنید، همچنـین قادر خواهید بود اندکی مسائل جسمانی را راحت تر گرفته و زیاد در قیـد و بـند ظاهرتان نباشید.
تا زمانی که نخواهید به یک میهمانی مجلل بروید، دیگر نیازی نخواهیـد داشـت کـه هـر روز خـودتـان را شـبـیه آلن دلون یا جنیفر لوپز دربیاورید.
راحت باشید و به سراق آن تـیـشرت و پـیـراهن نـخ نما و مورد علاقه خود رفته و آنرا بپوشید.
از ایـنـکه می توانید گه گاهی ژولیده و نا مرتب باشید لذت ببرید.
فقط زیاده روی نکنید تا زمـانی کـه تصمیم به ازدواج گرفتید مجبور به کاهش یکباره وزن اضافه خود نگردید.
مجبور نیستید بداخلاقیها، نق زدنها و سرزنشها را تحمل کنید
آیا بخاطر می آورید چند هزار نفر را دیده اید که به خـاطر دلایل غیر قابل فهم و رفتارهای تحمل ناپذیر همسرشان سر به کوه و بیابان زده اند.
از اینکـه قـربـانـی خلق و خوی غیر قابل فهم کسی نیستید و از آرامشی که حاصل عدم وجود نق زدنها است، لذت ببرید.
روی درخشان تنهایی
هر چیزی دو رو دارد؛ خوب و بد.
فقط کافی است بیاموزید که چگونه می توان آن جـنـبـه خوب را تشخیص داده و شناسایی نمود.
اجتماع اهمیت زیادی برای یافتن همسر قائـل است، چیزی که هورمونهایتان شما را سریعا وادار به آن کار می کنند. دفعـه بـعـدی کــه احـسـاس نـمـودیـد کـه نـیـاز بـه همسر دارید، اما به دلایلی امکان ازدواج در شـما وجود نداشت، این 10 دلیل را مرور کرده و از مجرد بودن خود لذت ببرید.
90/5/19
1:32 ع
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن های دخترانه و پسرانه
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
انیمیشن متحرک عاشقانه زیبا (3)
90/5/19
1:30 ع
90/5/19
12:56 ع
«پرواز شماره 498 هواپیمایی کره ایرلاین از سئول هفته پیش به زمین نشست.» کافی است این صدای اطلاعات فرودگاه در سالن یک فرودگاه امام(ره) طنیناندازمی شود تا ولولهای به پا شود.
چندصد نفر به سمت گیت ورود مسافران حمله میبرند، مسافران خارجی و کسانی که منتظر مسافرند بیاطلاع از همهجا، هاج و واج دارند این صحنه تهاجم و اجتماع را میبینند؛ «آقا! خبریه؟ تیم ملی اومده؟»
جوانی که دارد سرک میکشد این سوال را از پیرمرد شیکپوشی که کت و شلوار اتوکشیده تنش کرده و دسته گلی به دست دارد میپرسد، نگاه عاقل اندر سفیهی به جوان میکند؛ «خبر نداری؟ یانگوم اومده؛ یانگوم جان. با اون دستپختش، با اون حجب و حیا و...» و لقلقزنان به سمت جمعیت میرود تا عقب نماند. ناگهان صدای سوت و کف و جیغ، و چیلیک چیلیک و نور فلش دوربینها فضای سالن را پر میکند. صفحه مونیتوری موبایلهای دوربیندار رو به ورودی گیت، رو به آسمان گرفته شده. چند مسافر چشمبادامی با وحشت و بهت در حالی که چمدانهایشان را از بین ملت به هیجانآمده بیرون میکشند، خودشان را از وسط جمعیت نجات میدهند و به سمت در خروجی میروند.
«یانگوم بیا اینجا» «یانگوم، آیلاویو...». لی یونگ آئه با روسری قرمز و مانتویی که نقوش کرهای دارد زیر نور فلشها در حالیکه سعی میکند تعجبش را زیر لبخند پنهان کند وارد سالن فرودگاه شده. چند مرد کرهای که معلوم است جزء تیم مدیریت و حفاظت او هستند، دورش را گرفتهاند. ناگهان مهران مدیری جلو میرود و دسته گلی را به او میدهد. مترجمی حرفهای او را ترجمه میکند. خیلی عجیب است تا حالا کسی متوجه حضور مدیری در فرودگاه نشده بود.
همه حواسشان به یانگوم بوده. خیلیها تا مدیری را میبینند، جیغشان بنفشتر میشود. «کیه؟ بازیگر خارجیه؟ جومونگه؟ سوسانوئه؟» یکی از ماموران فرودگاه با تعجب این سوال را از یکی از مسافرها میپرسد.این تصویری از ورود لی یونگ آئه به تهران است؛ تصویری که اگر او به تهران میآمد احتمالا اتفاق میافتاد. اینجا گزارشی تصویری داریم از سفر یانگوم به ایران. در چند برش و در چند روز. جاهایی که احتمالا به آنجاها سر میزد.
لییونگ آئه نمیتوانست خوشحالیاش را از حضور در ایران پنهان کند. «من... ایران... دوست داشت.» در محوطه بیرون فرودگاه او چند بار این عبارت را جلوی عکاسها و خبرنگارها گفت و سریع سوار ماشین مدیری شد. میگفتند او در هتل استقلال در پارک وی اقامت میکند تا به لوکیشن سریال «قهوه تلخ» که در خیابان فرشته است، نزدیکتر باشد.
اولین سکانس لییونگ آئه در قهوه تلخ؛ او با لباسی قجری در کنار الیکا عبدالرزاقی (فخرالتاج) و سحر زکریا (لعبت الملوک) به همایونی وارد شد تا خودش را به محمدرضا هدایتی (جهانگیرخان) معرفی کند. شاهدان میگویند در این سکانس قبل از همه دایی اقبال نعره کشیده: «سرآشپز سلطنتی، استاد آشپزی. فخر جیجو، معاند جومونگ ریقو، سازنده سس افسنتین، محبوب آسمان و زمین، سرکار علیه یانگوم الملوک شرفیاب میشوند.» لییونگ آئه هم با فارسی دست و پا شکسته گفت: «سلام... من یانگوم هست.»
برج میلاد هم پذیرای لییونگ آئه بود. در جشنی که عدهای از سینماگرها و اهالی تلویزیون برای تقدیر از او ترتیب داده بودند، لییونگ آئه روی سن رفت و چند نکته درباره فرق بازیگری در کره و ایران گفت و توضیح داد که سطح بازیگری در ایران به مراتب بالاتر از کره است. مجری این برنامه سروش صحت بود. در آخر برنامه هم چند قالیچه توسط حسین فرحبخش به یانگوم هدیه شد
یانگوم سرزده به تحریریه همشهری جوان آمد. ما هم همان طرح جلد شماره 140 (راز یانگوم) را قاب کردیم و احسان رضایی آن را تقدیم لی یونگآئه کرد. او گفت از طریق همان شرکت مستندساز کرهای که به تحریریه همشهری جوان آمده بودند، آدرس مجله را پیدا کرده. البته اول به جردن و ساختمان آیتک رفته و بعد به اینجا زیر پل کریمخان آمده.
مرکز همایشهای صدا و سیما در دومین روز سفر لییونگ آئه میزبان او و خبرنگاران بود. او با مترجم کرهایاش به محل برگزاری کنفرانس خبری آمد. بیشتر سوالات کنفرانس درباره نقش او در قهوه تلخ بود؛ «قرار است با کبوتر و قرقی در آشپزخانه همبازی شوم.» لییونگ آئه همینطور خبر داد که قرار است با سانگ ایل گوک سریال تاریخی دیگری بازی کند. محسن حاجیلو هم آمده بود تا از آئه درباره صرفهجویی در مصرف برق بپرسد و برنامه «الف و ب»اش را پر کند.
دوستی قدیمی لییونگ آئه با یوروم، همسر قطبی باعث شد تا او به خانه قطبی هم سر بزند. قطبی در حالی که بیشتر حواسش به جام ملتهای آسیا در قطر بود گفته: «این بازیگر دل شیر داره که تونست دل و روده عالیجناب کریزی رو بیرون بکشه.» لییونگ آئه در آخرین شب حضور قطبی در ایران مهمان سرمربی تیم ملی و همسر کرهایاش بود چون قطبی گفته بعد از جام ملتها، سرمربی شیمنیرو ژاپن میشود. در عکس، تابلوهای نقاشی یوروم را میتوانید ببینید.
لابی هتل استقلال هر روز مملو از خبرنگارها و عکاسها بوده. کافی بود لییونگ آئه بخواهد برای شام یا ناهار به رستوران برود تا همه به سمتش هجوم ببرند. او در مدت اقامتش در هتل فقط یک غذا میخورد: «قورمه سبزی» سرآشپز هتل گفته یانگوم خیلی پیگیر بود این غذا را یاد بگیرد و برای همین چند بار هم به آشپزخانه آمده. او گفته کارگردانی مهران مدیری را مثل قورمه سبزی دوست دارد
با وجود اینکه قهوه تلخیها سعی کرده بودند این سفر در سکوت خبری انجام شود اما الان همه از ماجرا خبر دارند. این پارچهنوشتهها حتی در جاهایی که این بازیگر به آنجاها نمیرفت هم نصب شده بود. از بعضی شهرستانها خبر رسیده از این دست پارچهنوشتهها در نقاط مختلف شهر نصب کردهاند.
بعد از برد یک هیچ پرسپولیس برابر سایپا، لییونگ آئه به خانه علی دایی رفت تا هم بابت این برد به دایی تبریک بگوید و هم دختردار شدن دایی را. او یک ست کامل لباس بچگی یانگوم در قصر سلطنتی را به دایی هدیه داد. همانطور که در تصویر هم معلوم است مقدمات این دیدار را سیامک رحمانی چیده بود.
اسفندیار رحیممشایی به دیدار لییونگ آئه رفت. این ملاقات در لابی هتل استقلال انجام شد و قرار شد این گفتو گو ها در دفتر مشایی ادامه پیدا کند. آئه گفت:« این ملاقات سازنده بوده قرار شد یک نمایشگاه نقاشی در تهران برگزار کنم.» خبرنگاران گفتند مگر شما نقاشی بلدید؟ لییونگ آئه گفت: «نه! اما به وامش احتیاج دارم!»
سلام من امیر حسین هستم امیدوارم اوقات خوشی را در وبلاگ من سپری کنید و از وبلاگم خوشتون بیاد وبا نظراتتون منو در بهتر شدن وبلاگ یاری کنید. اگه خواستین میتونین منو با اسم امیر نینجالینک کنین و بعد در قسمت نظرات بگید با چه اسمی لینکتون کنم. راستی من سایت دیگری هم دارم که آدرس آن amir-ninja.vcp.irاست.اگر مایل بودید خوشحال میشم به سایت دیگرم هم سری بزنید.باتشکر